دوست خوب من
اینهمه به خودت مغرور نباش ؛
چشم بهم بزنی می بینی وسط اتوبوس یکی داره بهت میگه :
پدر جان ! مادر جان !
شما بفرما بشین جای من ...!

قدم های من آهسته است ،
ولی هرگز رو به عقب نیست .

شکایت کردن بی معنی است.
یا عمل کنید یا فراموش.!
گفتم : لعنت بر شیطان...
شیطان ظاهر شد در حالی که لبخندی روی لب داشت .
پرسیدم : چرا می خندی ؟
پاسخ داد : از حماقت تو خنده ام می گیرد .
پرسیدم : مگر چه کرده ام ؟
گفت : مرا لعنت می کنی ، در حالی که هیچ بدی به تو نکرده ام .
با تعجب سوال کردم :
....... پس چرا زمین می خورم ؟!
جواب داد : نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای .
نفس تو هنوز وحشی است ؛ تو را زمین می زند .
پرسیدم : پس تو چه کاره ای ؟
پاسخ داد :
هر وقت سواری آموختی ، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد.
فعلا برو سواری بیاموز ...!
نظرات شما عزیزان:
|